نمی توانم!!!
سه شنبه 24 1 1389 11:59

نمی توانم!!!

کلاس چهارم "دونا" هم مثل هر کلاس چهارم دیگری به نظر می رسید که در گذشته دیده بودم. بچه ها روی شش نیمکت پنج نفره می نشستند و میز معلم هم رو به روی آنها بود. از بسیاری از جنبه ها این کلاس هم شبیه همه کلاسهای ابتدا یی بود، با این همه روزی که من برای اولین بار وارد کلاس شدم احساس کردم در جو آن، هیجانی لطیف نهفته است.

"
دونا" معلم مدرسه ابتدایی شهر کوچکی در میشیگان، تنها دو سال تا بازنشستگی فرصت داشت. درضمن به عنوان عضو داوطلب در برنامه "بهبود و پیشرفت آموزش استان" که من آن را سازماندهی کرده بودم، شرکت داشت. من هم به عنوان بازرس در کلاسها شرکت می کردم و سعی داشتم در امر آموزش تسهیلاتی را فراهم آورم
.

آن روز به کلاس "دونا" رفتم و روی نیمکت ته کلاس نشستم. شاگردان سخت مشغول پرکردن اوراقی بودند. به شاگرد ده ساله کنار دستم نگاه کردم و دیدم ورقه اش را با جملاتی که همه با "نمی توانم" شروع شده اند پر کرده است
.

"
من نمی توانم درست به توپ فوتبال لگد بزنم
."

"
من نمی توانم عددهای بیشتر از سه رقم را تقسیم کنم
."

"
من نمی توانم کاری کنم که دبی مرا دوست داشته باشد
."

نصف ورقه را پر کرده بود و هنوز هم با اراده و سماجت عجیبی به این کار ادامه می داد
.

از جا بلند شدم و روی کاغذهای همه شاگردان نگاهی انداختم
.
همه کاغذها پر از "نمی توانم " ها بود
.

کنجکاویم سخت تحریک شده بود. تصمیم گرفتم نگاهی به ورقه معلم بیندازم. دیدم که او نیز سخت مشغول نوشتن "نمی توانم " است
.

"
من نمی توانم مادر "جان" را وادار کنم به جلسه معلمها بیاید
."

"
من نمی توانم دخترم را وادار کنم ماشین را بنزین بزند
."

"
من نمی توانم آلن را وادار کنم به جای مشت از حرف استفاده کند
."

سر در نمی آوردم که این شاگردها و معلمشان چرا به جای استفاده از جملات مثبت به جملات منفی روی آورده اند. سعی کردم آرام بنشینم و ببینم عاقبت کار به کجا می کشد
.

شاگردان ده دقیقه دیگر هم نوشتند. خیلی ها یک صفحه را پر کرده بودند و می خواستند سراغ صفحه جدیدی بروند. معلم گفت
:

-
همان یک صفحه کافی است. صفحه دیگر را شروع نکنید
.

بعد از بچه ها خواست که کاغذهایشان را تا کنند و یکی یکی نزد او بروند.

روی میز معلم یک جعبه خالی کفش بود. بچه ها کاغذ هایشان را داخل جعبه انداختند. وقتی همه کاغذها جمع شدند، "دونا" در جعبه را بست، آن را زیر بغلش زد و همراه با شاگردانش از کلاس بیرون رفتند.

من هم پشت سر آنها راه افتادم. وسط راه، "دونا" رفت و با یک بیل برگشت. بعد راه افتاد و بچه ها هم پشت سرش راه افتادند. بالاخره به انتهای زمین بازی که رسیدند، ایستادند. بعد زمین را کندند
.

آنها می خواستند "نمی توانم" های خود را دفن کنند
!

کندن زمین ده دقیقه ای طول کشید چون همه بچه های کلاس چهارم دوست داشتند در این کار شرکت کنند. وقتی که سه چهار متری زمین را کندند، جعبه "نمی توانم" ها را ته گودال گذاشتند و بسرعت روی آن خاک ریختند
.

سی و یک شاگرد ده یازده ساله دور قبر ایستاده بودند. هر کدام از آنها حداقل یک ورقه پر از "نمی توانم" درآن قبر دفن کرده بود. معلمشان هم همین طور
!

دراین موقع "دونا" گفت
:

-
دخترها! پسرها! دستهای همدیگر را بگیرید و سرتان را خم کنید
.

شاگردها بلافاصله حلقه ای تشکیل دادند و اطاعت کردند، بعد هم با سرهای خم منتظر ماندند و "دونا" سخنرانی کرد
:

-
دوستان! ما امروز جمع شده ایم تا یاد و خاطره "نمی توانم" را گرامی بداریم. او دراین دنیای خاکی با ما زندگی می کرد و در زندگی همه ما حضور داشت. متاسفانه هر جا که می رفتیم نام او را می شنیدیم، درمدرسه، در انجمن شهر، در ادارات و حتی در کاخ سفید! اینک ما "نمی توانم" را درجایگاه ابدی اش به خاک سپرده ایم. البته یاد او در وجود خواهر و برادرهایش یعنی "می توانم"، "خواهم توانست" و "همین حالا شروع خواهم کرد" باقی خواهد ماند. آنها به اندازه این خویشاوند مشهورشان شناخته شده نیستند، ولی هنوز هم قدرتمند و قوی هستند. شاید روزی با کمک شما شاگردها، آنها سرشناس تر از آنچه هستند، بشوند
.

خداوند "نمی توانم" را قرین رحمت خود کند و به همه آنهایی که حضور دارند قدرت عنایت فرماید که بی حضور او به سوی آینده بهتر حرکت کنند. آمین
!

هنگامی که به این سخنرانی گوش می کردم فهمیدم که این شاگردان هرگز چنین روزی را فراموش نخواهند کرد. این حرکت شکوهمند سمبولیک چیزی بود که برای همه عمر به یاد آنها می ماند و در ضمیر ناخود آگاه آنها حک می شد
.

آنها "نمی توانم" های خود را نوشته و طی مراسمی تدفین کرده بودند. این تلاش شکوهمند، بخشی از خدمات آن معلم ستوده بود
.

ولی هنوز کار معلم تمام نشده بود. در پایان مراسم، معلم شاگردانش را به کلاس برگرداند. آنها با شیرینی، ذرت و آب میوه، مجلس ترحیم "نمی توانم" را برگزار کردند. "دونا" روی اعلامیه ترحیم نوشت:

"نمی توانم : تاریخ فوت 28/3/1980"

و کاغذ را بالای تخته سیاه آویزان کرد تا در تمام طول سال به یاد بچه ها بماند. هر وقت شاگردی می گفت: "نمی توانم"، دونا به اعلامیه اشاره می کرد و شاگرد به یاد می آورد که "نمی توانم" مرده است و او را به خاک سپرده اند.

با اینکه سالها قبل من معلم "دونا" و او شاگرد من بود، ولی آن روز مهمترین درس زندگیم را از او گرفتم
.

حالا سالها از آن روز گذشته است و من هر وقت می خواهم به خود بگویم که "نمی توانم" به یاد اعلامیه فوت "نمی توانم" و مراسم تدفین او می افتم.

برچسب ها :



کسانی که با اینترنت سر و کار دارند، به‌خوبی با یکی از ابزارهای مرورگرها آشنایی دارند: ‌Refresh‌. این واژه از ترکیب پیشوند ‌re‌ که در برخی از زبان‌های اروپایی معنای «دوباره» دارد و ‌fresh‌ به‌معنای «تازه» ساخته شده است. واژه ‌Fresh‌ از فرش ‌(frash)‌ اوستایی ریشه می‌گیرد که آن هم به‌معنای تازه، نو و شاداب به‌کار می‌رفته است و ترکیباتی مانند فرشکرت (فرشکرد) به‌معنای رستاخیز (روزی که مردگان از نو به‌پا می‌خیزند) و فرش‌اوشیدر (برادر جاماسپ، وزیر گشتاسپ) از همین ریشه است.


یک واژه لاتینی دیگر نیز که همواره در جای‌جای پنجره‌ها، نرم‌افزارها و صفحات گوناگون دیده می‌شود، ‌State‌ و ‌Status‌ است. در زبان اوستایی، ریشه سته ‌(sta)‌ و ستت ‌(stat)‌ و مصدر ستاتن (statan) ‌و ستاته ‌(stata)‌ معنای «ماندن، جایگاه، سرزمین و جایی که مردمان در آن می‌مانند» می‌دهد. این واژه در فارسی امروزی «ایستادن» و «ایستاده» خوانده می‌شود و واژه‌های «ستاد، ایست، استوار، استوان و ...» از آن ریشه گرفته است. ‌ ‌


از این ریشه، در زبان انگلیسی واژگان ‌ Stadium‌ (ورزشگاه و جای گردآمدن مردمان)، Staff‌ (ستاد)،‌ Stage ‌(سکو، پهنه، جایگاه)، State‌(استان، دولت، کشور، جایگاه)، Static ‌(ایستا، مانا)، Station ‌(جایگاه، ایستگاه)، ‌Statistics‌ (آمار: دانش پردازش چیزهایی که در جایی هستند)، ‌Statue‌ (تندیس، جسم ایستا و بی‌جنبش)، ‌Status ‌(جایگاه، وضعیت، ‌Stop‌ (ایست) و انبوهی دیگر از واژگان پدید آمده است.


این واژه در زبان آلمانی نیز به‌گونه ‌Staat و Stadt ‌(بخوانید: شتات) جای گرفته و در واژگان‌ Staatlich‌ (استان، ملی)، ‌Staatsakt‌ (رخداد کشوری، کار بزرگ)، Stabil‌ (ایستا)، Stab‌ (ستاد)، ‌Stadrat ‌(نماینده شهر، کنسولگر) و بسیاری دیگر از واژگان و نیز پیشوند و پسوند روستاها و شهرهای آلمانی و اتریشی جای گرفته است.
برچسب ها :
هفت...
چهارشنبه 11 1 1389 11:1

 هفت ...

عدد 7 در بسیاری از مذاهب مقدس است. مثلازرتشت زمین را دارای 7 بخش میدانست؛ آرامگاهِ کوروش بزرگ 7 پله دارد...


عدد 7 در بسیاری از مذاهب مقدس است. مثلا زرتشت زمین را دارای 7 بخش میدانست؛
آرامگاهِ کوروش بزرگ 7 پله دارد؛
از تجزیه نور خورشید 7 رنگ حاصل می‌شود؛



دوره کودکی 7 سال طول می‌کشد؛
عجایبِ هفتگانه؛

7
آتشکده زرتشت: آذرنوش، آذرمهر، آذرآبادگان، آذرتشت، آذرخرداد..؛

7
پله ومرامِ اعتقادی برای رسیدن به عرفان زرتشتی وجود دارند: کلاغ، میهمان، سرباز، شیر، پارسی، خورشید، پیر(پدر)، که شیر وخورشید نمادِ پرچمِ ایرانیان شد.

به روایتِی هفت سین، نشانه هفت دانه گیاهی است که میتوان با آن سبزه نوروز را تهیه کرد: جو، ماش، عدس، ارزن، لوبیا، نخود و...؛

در زمانهای پارسیانِ کهن، مردم از هر هفت دانه، سبزه می‌پروراندند -10 روز قبل از نوروز- و ظروفِ آنرا بر سر درِ خانه‌های خود میگذاشتند و هر کدام بیشتر و بهتر سبز میشد، نشانه پر ثمریِ آن محصول برای کاشت در آن سال بود- سنت-.

در عیسویت آمده که عیسی 7 خوراکِ پسندیده داشت- نمک، سرکه، نان؛تره، ماهی، روغن، عسل=انگبین

در انجیلِ یوهنا آمده است که یوهنا 7 روح، 7 خورشید، 7 چهره، 7 گوسفندِ 7 شاخ و 7 سر و7 چشم را همراه با 7 فرشته در خواب دید؛
ادونتیست و بعضی دیگر فرقه های مسیحیت، 7 ژانویه را تولد اصلیِ عیسی میدانند؛

در مسیحیت 7 نوع نیایش، 7 گناه، 7 توبه، 7 اندوه و 7 شادی وجود دارد؛

در اسلام در مراسمِ حج، 7 دور خانه کعبه را می‌چرخند؛
معلقاتِ سبعه، 7 بتِ اصلی بر سر درِ خانه کعبه بودند؛
قرآن 7 بخش دارد: وعد، وعید، وعض، قصص، امر به معروف، نهی از منکر، ادنیه؛

7
عضو در سجده در وقتِ نماز بر زمین است؛
برای پاکیزه شدن اشاره به 7 بار آب کشیدن شده؛
اولین سوره قرآن 7 آیه دارد؛
اصحاب کهف 7 تن بودند؛
در بهشت 7 چشمه ونهر و در دوزخ 7 طبقه"عشکوب" است
که آخرینِ آن اسفل السافلین است؛

در قرآن آسمان را دارای 7 طبقه میداند؛برای مردگان شبِ هفت میگیرند...
و نهایتا اینکه در قرآن 7 بار سلام آمده: سلام به نوح، به ابراهیم، به موسی،

به هارون، به یاسین، به خالدین، به الحی فجر؛

برچسب ها :
حکمت!
چهارشنبه 11 1 1389 10:58

حـــکـــــمــــت!

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد.
شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد.
شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود.

استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: "بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن."
شاهزاده با تمسخر گفت: " من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! "

عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.
سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد.
او سومین عروسک را امتحان نمود.
تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد.

استاد بلافاصله گفت : " جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته "

شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: " پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود. "

عارف پاسخ داد : " نه "
و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: " این دوستی است که باید بدنبالش بگردی "

شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود.
با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت : " استاد اینکه نشد ! "

عارف پیر پاسخ داد: " حال مجددا امتحان کن "
برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد.
شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند

استاد رو به شاهزاده کرد و گفت: " شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند ".

برچسب ها :


پیش از پختن گوشت
قرمز چربی هایی را که به
چشم می خورد جدا کنید.

?
قبل
از
طبخ گوشت مرغ، پوست آن را جدا کنید چون چربی
فراوانی
دارد.

?
تا
حد امکان از سرخ کردن
گوشت خودداری کنید.

?
چربی
و کلسترول
مغز، زبان و کله پاچه بسیار
زیاد است و باید در مصرف
این گونه مواد غذایی افراط نکنید.

?
اگر
بخواهید
گوشت یخ زده را آب پز کنید باید
بلافاصله بعد از خارج کردن
از حالت فریز آن را
بپزید و برای خارج کردن گوشت از
حالت یخ زده باید آن را
چند ساعت قبل از طبخ از فریزر خارج کنید و در
یخچال
بگذارید.

?
بهتر
است از گوشت های
سفید مانند مرغ و ماهی به جای گوشت قرمز
استفاده
کنید.

?
کلسترول
زرده تخم مرغ زیاد
است بهتر است بزرگسالان در هفته بیش از ?
عدد
تخم مرغ چه تنها و چه در کوکو و املت استفاده
نکنند.

?
مصرف
حبوبات به علت دارا
بودن فیبر و پروتئین زیاد، توصیه می شود.

?
انواع
مغز ها (گردو، بادام و پسته) میان
وعده های خوبی برای تامین
پروتئین، انرژی و برخی از
مواد مغذی مانند آهن هستند.

?
بهتر
است
مغزها را خام بخورید و اگر نوع بو داده آن را می
خورید
باید
نمک آن زیاد نباشد.

برچسب ها :
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 333063
تعداد نوشته ها : 344
تعداد نظرات : 140
Rss