نمی توانم!!!
کلاس چهارم "دونا" هم مثل هر کلاس چهارم دیگری به نظر می رسید که در گذشته دیده بودم. بچه ها روی شش نیمکت پنج نفره می نشستند و میز معلم هم رو به روی آنها بود. از بسیاری از جنبه ها این کلاس هم شبیه همه کلاسهای ابتدا یی بود، با این همه روزی که من برای اولین بار وارد کلاس شدم احساس کردم در جو آن، هیجانی لطیف نهفته است.
"دونا" معلم مدرسه ابتدایی شهر کوچکی در میشیگان، تنها دو سال تا بازنشستگی فرصت داشت. درضمن به عنوان عضو داوطلب در برنامه "بهبود و پیشرفت آموزش استان" که من آن را سازماندهی کرده بودم، شرکت داشت. من هم به عنوان بازرس در کلاسها شرکت می کردم و سعی داشتم در امر آموزش تسهیلاتی را فراهم آورم.
آن روز به کلاس "دونا" رفتم و روی نیمکت ته کلاس نشستم. شاگردان سخت مشغول پرکردن اوراقی بودند. به شاگرد ده ساله کنار دستم نگاه کردم و دیدم ورقه اش را با جملاتی که همه با "نمی توانم" شروع شده اند پر کرده است.
"من نمی توانم درست به توپ فوتبال لگد بزنم."
"من نمی توانم عددهای بیشتر از سه رقم را تقسیم کنم."
"من نمی توانم کاری کنم که دبی مرا دوست داشته باشد."
نصف ورقه را پر کرده بود و هنوز هم با اراده و سماجت عجیبی به این کار ادامه می داد.
از جا بلند شدم و روی کاغذهای همه شاگردان نگاهی انداختم.
همه کاغذها پر از "نمی توانم " ها بود.
کنجکاویم سخت تحریک شده بود. تصمیم گرفتم نگاهی به ورقه معلم بیندازم. دیدم که او نیز سخت مشغول نوشتن "نمی توانم " است.
"من نمی توانم مادر "جان" را وادار کنم به جلسه معلمها بیاید."
" من نمی توانم دخترم را وادار کنم ماشین را بنزین بزند."
"من نمی توانم آلن را وادار کنم به جای مشت از حرف استفاده کند."
سر در نمی آوردم که این شاگردها و معلمشان چرا به جای استفاده از جملات مثبت به جملات منفی روی آورده اند. سعی کردم آرام بنشینم و ببینم عاقبت کار به کجا می کشد.
شاگردان ده دقیقه دیگر هم نوشتند. خیلی ها یک صفحه را پر کرده بودند و می خواستند سراغ صفحه جدیدی بروند. معلم گفت:
- همان یک صفحه کافی است. صفحه دیگر را شروع نکنید.
بعد از بچه ها خواست که کاغذهایشان را تا کنند و یکی یکی نزد او بروند.
روی میز معلم یک جعبه خالی کفش بود. بچه ها کاغذ هایشان را داخل جعبه انداختند. وقتی همه کاغذها جمع شدند، "دونا" در جعبه را بست، آن را زیر بغلش زد و همراه با شاگردانش از کلاس بیرون رفتند.
من هم پشت سر آنها راه افتادم. وسط راه، "دونا" رفت و با یک بیل برگشت. بعد راه افتاد و بچه ها هم پشت سرش راه افتادند. بالاخره به انتهای زمین بازی که رسیدند، ایستادند. بعد زمین را کندند.
آنها می خواستند "نمی توانم" های خود را دفن کنند!
کندن زمین ده دقیقه ای طول کشید چون همه بچه های کلاس چهارم دوست داشتند در این کار شرکت کنند. وقتی که سه چهار متری زمین را کندند، جعبه "نمی توانم" ها را ته گودال گذاشتند و بسرعت روی آن خاک ریختند.
سی و یک شاگرد ده یازده ساله دور قبر ایستاده بودند. هر کدام از آنها حداقل یک ورقه پر از "نمی توانم" درآن قبر دفن کرده بود. معلمشان هم همین طور!
دراین موقع "دونا" گفت:
- دخترها! پسرها! دستهای همدیگر را بگیرید و سرتان را خم کنید.
شاگردها بلافاصله حلقه ای تشکیل دادند و اطاعت کردند، بعد هم با سرهای خم منتظر ماندند و "دونا" سخنرانی کرد:
- دوستان! ما امروز جمع شده ایم تا یاد و خاطره "نمی توانم" را گرامی بداریم. او دراین دنیای خاکی با ما زندگی می کرد و در زندگی همه ما حضور داشت. متاسفانه هر جا که می رفتیم نام او را می شنیدیم، درمدرسه، در انجمن شهر، در ادارات و حتی در کاخ سفید! اینک ما "نمی توانم" را درجایگاه ابدی اش به خاک سپرده ایم. البته یاد او در وجود خواهر و برادرهایش یعنی "می توانم"، "خواهم توانست" و "همین حالا شروع خواهم کرد" باقی خواهد ماند. آنها به اندازه این خویشاوند مشهورشان شناخته شده نیستند، ولی هنوز هم قدرتمند و قوی هستند. شاید روزی با کمک شما شاگردها، آنها سرشناس تر از آنچه هستند، بشوند.
خداوند "نمی توانم" را قرین رحمت خود کند و به همه آنهایی که حضور دارند قدرت عنایت فرماید که بی حضور او به سوی آینده بهتر حرکت کنند. آمین!
هنگامی که به این سخنرانی گوش می کردم فهمیدم که این شاگردان هرگز چنین روزی را فراموش نخواهند کرد. این حرکت شکوهمند سمبولیک چیزی بود که برای همه عمر به یاد آنها می ماند و در ضمیر ناخود آگاه آنها حک می شد.
آنها "نمی توانم" های خود را نوشته و طی مراسمی تدفین کرده بودند. این تلاش شکوهمند، بخشی از خدمات آن معلم ستوده بود.
ولی هنوز کار معلم تمام نشده بود. در پایان مراسم، معلم شاگردانش را به کلاس برگرداند. آنها با شیرینی، ذرت و آب میوه، مجلس ترحیم "نمی توانم" را برگزار کردند. "دونا" روی اعلامیه ترحیم نوشت:
"نمی توانم : تاریخ فوت 28/3/1980"
و کاغذ را بالای تخته سیاه آویزان کرد تا در تمام طول سال به یاد بچه ها بماند. هر وقت شاگردی می گفت: "نمی توانم"، دونا به اعلامیه اشاره می کرد و شاگرد به یاد می آورد که "نمی توانم" مرده است و او را به خاک سپرده اند.
با اینکه سالها قبل من معلم "دونا" و او شاگرد من بود، ولی آن روز مهمترین درس زندگیم را از او گرفتم.
حالا سالها از آن روز گذشته است و من هر وقت می خواهم به خود بگویم که "نمی توانم" به یاد اعلامیه فوت "نمی توانم" و مراسم تدفین او می افتم.
وقتی یک نوشابه میخورید، چه اتفاقی میافتد؟
10 دقیقه بعد: 10 قاشق چایخوری شکر وارد بدنتان میشود. میدانید چرا با وجود خوردن این حجم شکر دچار استفراغ نمیشوید؟ چون اسید فسفریک، طعم آن را کمی میگیرد و شیرینیاش را خنثی میکند.
20دقیقه بعد: قند خونتان بالا میرود و منجر به ترشح ناگهانی و یک جای انسولین میشود. کبدتان شروع میکند به تبدیل قند به چربی تا قند خون، بیشتر از این بالا نرود..
40 دقیقه بعد: حالا دیگر جذب کافئین کامل شده؛ مردمکهای چشمتان گشاد میشود، فشار خونتان بالا میرود و در پاسخ به این حالت، کبدتان قند را به داخل جریان خون
رها میکند. گیرندههای آدنوزین مغز حالا بلوک میشوند تا از احساس خوابآلودگی جلوگیری کنند.
45 دقیقه بعد: ترشح دوپامین افزایش پیدا میکند و مراکز خاصی در مغز، که حالت سرخوشی ایجاد میکنند، تحریک میشوند. این همان مکانیسمی است که در مصرف هروئین منجر به ایجاد سرخوشی میشود.
60 دقیقه بعد: اسید فسفریک موجود در نوشابه، داخل روده کوچک، به کلسیم، منیزیم و روی میچسبد. متابولیسم بدن افزایش پیدا میکند. میزان بالای قند خون و شیرینکنندههای مصنوعی، دفع هرچه بیشتر کلسیم را از طریق ادرار باعث میشوند.
مدتی بعد: کافئین در نقش یک داروی مدر (ادرارآور) وارد عمل میشود. حالا دیگر کلسیم و منیزیم و رویی که قرار بود جذب بدن شود، بیش از پیش از طریق ادرار دفع میشود و به همراه آن مقادیر زیادی آب، سدیم و دیگر الکترولیتها نیز از دست میرود.
مدتی بعدتر: کمکم آن غوغایی که در بدنتان ایجاد شده بود فروکش میکند و نوبت به افت قند میرسد. در این مرحله یا خیلی حساس و تحریکپذیر میشوید یا خیلی کرخت و بیحال. حالا دیگر تمام آن آبی را که از طریق نوشابه وارد بدن خود کرده بودید، دفع کردهاید؛ آبی که میشد به جای اسید و کافئین و شکر، حاوی مواد مفیدی برای بدنتان باشد. تا چند ساعت بعد اثر کافئین هم از بین میرود و شما هوس یک نوشابه دیگر میکنید.
مضرات نوشابه های رژیمی:
در نوشابه های رژیمی به جای شکر از شیرین کننده های مصنوعی عمدتاً آسپارتام استفاده می کنند که خود این ماده، اشتهاآور است و می تواند باعث سردرد، سرگیجه و کاهش حافظه شود. مصرف بیش از اندازه آسپارتام خالی از عارضه نیست. تومور مغزی، نقص عضو جنین و بروز حمله های صرع بعضی از این عوارض هستند.
مصرف مداوم نوشابه به علت بالا بودن اسید فسفریک آن باعث پوکی استخوان و پوسیدگی دندانها می شود. همچنین خوردن نوشابه باعث چاقی و افزایش وزن می شود. همچنین باعث تولید انسولین زیاد در بدن می گردد که فرد را یک قدم برای ابتلا به دیابت نزدیک می کند. قند موجود در یک بطری نوشابه گازدار برابر با دو بسته شکلات است.
نوشابه خورترین ملت جهان کدامند ؟!
سرانه مصرف نوشابههای گازدار در ایران ?? لیتر است. با مقایسه این آمار با آمار دیگر کشورهای جهان به این نتیجه وحشتناک میرسیم که ما در سرانه مصرف نوشابههاى گازدار مقام اول را در جهان پیدا کردهایم !!!
برای این که بیشتر تعجب کنید، بد نیست بدانید که:
- میانگین مصرف نوشابههای گازدار در دنیا برای هر فرد 10 لیتر است.
- در بیست سال اخیر، مصرف نوشابه هاى گازدار در کشور، نزدیک به ?? درصد رشد داشته است.
- در طی همین بیست سال، مصرف شیر و لبنیات، تنها حدود یک دهم درصد رشد کرده است.
سرانه مصرف لبنیات در ایران کمتر از یک سوم استاندار جهانی است.
- طبق آمار، ?? درصد کودکان ?? ماهه تا ?? ساله کشورمان، روزانه حداقل یک بار پفک و نوشابه مصرف کردهاند.
- 25 درصد از کودکان ایرانى به نوعی با سوء تغذیه دست به گریبانند.

پژوهشگران
معتقدند خندیدن یک پدیده اجتماعی است
پژوهشگران
معتقدند خندیدن، یکی از قدیمی ترین راه هایی ست که بشر برای برقراری
ارتباط با دیگران استفاده می کند.
میمون ها،
سگ ها و موش ها هم می خندند. بچه ها پیش از حرف آمدن، میخندند هیچ کس خندیدن را به بچه ها یاد نمی دهد.
سی بی
سی، تلویزیون دولتی کانادا در گزارش اخیر خود به پدیده خنده و یافته های
پژوهشگران درمورد خنده پرداخته است.
آدم ها معمولا ناخودآگاه، با
ریتمی منحصر به فرد و دربخش خاصی از مکالمه می خندند.
رابرت پراوین،
عصب شناس و پژوهشگری که چندین دهه در مورد خندیدن تحقیق کرده است می گوید
ممکن است آدم ها با شنیدن یک جوک شروع به خندیدن کنند، اما جای شگفتی است
که فقط در ده تا پانزده درصد موارد خندیدن آدم ها به خاطر شنیدن یک مسئله
طنزآمیز است.
خندیدن به جای این که واکنشی نسبت به یک جوک باشد،
بیشتر به
واکنش های اجتماعی مرتبط است.
پراوین می گوید: «خندیدن یک پدیده
اجتماعی ست و وجود یک فرد دیگر، از ضروریات خندیدن است».
پراوین که
استاد دانشگاه مریلند است طی سال ها پژوهش دریافته است که اساساً همه گروه
های زبانی از طریق یک جور«هاهاها» می خندند و الگوی مولد خنده درمغز انسان
سبب تولید صدای خنده می شود و حتی اگر به زبان های چینی، انگلیسی و فرانسه
صحبت کنند هم خنده را درک می کنند.
پراوین تاکید می کند هر «ها»
حدود یک پانزدهم ثانیه طول می کشد و هر یک پنجم ثانیه تکرار می شود و اگر
فرد سریع تر و یا آهسته تر بخندد، صدای آن شباهتی به
آوای خنده نخواهد داشت.
پراوین، نویسنده کتاب «خنده: یک تحقیق
علمی» می گوید: «افراد ناشنوا بدون توانایی شنیدن می خندند و افرادی که در
حال صحبت با تلفن همراه هستند بدون دیدن طرف مکالمه خود می خندند و این امر
نشان دهنده آن است که خنده به یک حس ویژه وابسته نیست و به ارتباطات
اجتماعی بستگی دارد.
ژاک پانکسپ، استاد روانشناسی دانشگاه بولینگ
گرین می گوید: «خندیدن نشانه شادی و ارتباط مثبت و خوشایند با زندگی است.
خنده، پدیده ای کاملا اجتماعی ست».
خندیدن فقط خاص انسان ها نیست.
شامپانزه ها هم همدیگر را قلقلک می دهند و حتی وقتی یک
شامپازه، تظاهر به قلقلک شامپانزه دیگری می کند، می خندد.
پانکسپ
می گوید اگر موش ها را قلقلک بدهیم، می خندند و با این که ظاهراً
باورنکردنی به نظرمی رسد، اما نشریه های علمی هم مقاله هایی در این مورد
منتشرکرده اند.
وی با اشاره به نوارهای ویدئویی صحنه قلقلک موش ها
می گوید موض ها عاشق قلقلک هستند و برای اینکه بیشتر قلقلک داده شوند،
بارها به دست پژوهشگران بازمی گردند.
پانکسپ و دانشمندان دیگر با
مطالعه موش ها درمی یابند که به هنگام خندیدن چه پدیده ای در مغز رخ می دهد
و در نهایت به ریشه ناراحتی و غصه های انسان نیز پی خواهند
برد.
جفری برگدورف، استاد مهندسی پزشکی دانشگاه نورث وسترن دریافته
است که خندیدن در موش ها نوعی فاکتور شیمیایی رشد تولید می کند که شبیه
انسولین است و به عنوان یک عامل ضد افسردگی و کاهش دهنده نگرانی و اضطراب
عمل می کند.
برگدورف معتقد است که احتمالاً پدیده مشابهی هم در بدن
انسان رخ می دهد. این امر، برای پزشکان فرصتی فراهم می کند تا با هدف قرار
دادن مغزانسان با مواد شیمیایی جدید، داروهای ضد افسردگی و ضد اضطراب تولید
کنند.
دکتر مارگارت استوبر، استاد روان درمانی دپارتمان پزشکی
دانشگاه لس آنجلس که در مورد نقش خنده بر سلامت
بیماران خود تحقیق کرده، دریافته است که روحیه افراد با خندیدن بهتر می
شود اما خندیدن صرف برای بهبود کامل بیماران مبتلا به افسردگی کافی نیست
ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی امیلی به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را
باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند:
« امیلی عزیز،
عصر امروز به خانه تو می آیم تا تو را ملاقات کنم.
با عشق، خدا»
امیلی همان طور که با دست های لرزان نامه را روی میز می گذاشت، با خود فکر کرد که چرا خدا می خواهد او را ملاقات کند؟ او که آدم مهمی نبود. در همین فکرها بود که ناگهان کابینت خالی آشپزخانه را به یاد آورد و با خود گفت: « من، که چیزی برای پذیرایی ندارم! » پس نگاهی به کیف پولش انداخت. او فقط ? دلار و ?? سنت داشت. با این حال به سمت فروشگاه رفت و یک قرص نان فرانسوی و دو بطری شیر خرید. وقتی از فروشگاه بیرون آمد، برف به شدت در حال بارش بود و او عجله داشت تا زود به خانه برسد و عصرانه را حاضر کند. در راه برگشت، زن و مرد فقیری را دید که از سرما می لرزیدند. مرد فقیر به امیلی گفت: « خانم، ما خانه و پولی نداریم. بسیار سردمان است و گرسنه هستیم. آیا امکان دارد به ما کمکی کنید؟ »
امیلی جواب داد:آ« متاسفم، من دیگر پولی ندارم و این نان ها را هم برای مهمانم خریده ام. »
مرد گفت:آ« بسیار خوب خانم، متشکرم» و بعد دستش را روی شانه همسرش گذاشت و به حرکت ادامه دادند.
همان طور که مرد و زن فقیر در حال دور شدن بودند، امیلی درد شدیدی را در قلبش احساس کرد. به سرعت دنبال آنها دوید: آ« آقا، خانم، خواهش می کنم صبر کنید. » وقتی امیلی به زن و مرد فقیر رسید، سبد غذا را به آنها داد و بعد کتش را درآورد و روی شانه های زن انداخت.
مرد از او تشکر کرد و برایش دعا کرد. وقتی امیلی به خانه رسید، یک لحظه ناراحت شد چون خدا می خواست به ملاقاتش بیاید و او دیگر چیزی برای پذیرایی از خدا نداشت. همان طور که در را باز می کرد، پاکت نامه دیگری را روی زمین دید. نامه را برداشت و باز کرد:
امیلی عزیز،
از پذیرایی خوب و کت زیبایت متشکرم
با عشق، خدا . . .
آیا امروز احساس افسردگی دارید یا اصطلاحا خلقتان تنگ است؟ محققان میگویند رنگهایی که ما استفاده میکنیم تا احساسات خود را بروز دهیم خیلی کاربردیتر از آن است که تصور میکنیم.
به گزارش سرویس علمی ایسنا، یک تحقیق جدید نشان داده است که افراد مبتلا به اضطراب و افسردگی بیشتر با رنگ طوسی ارتباط برقرار میکنند درحالی که افراد شادتر رنگ زرد را ترجیح میدهند.
این نتایج که در مجله متدولوژی تحقیقات پزشکی به چاپ رسیده میتواند به پزشکان در تشخیص خلق و خوی کودکان و بیمارانی که در برقراری ارتباطات کلامی مشکل دارند کمک کند.
دکتر پیتر وورول، محقق بیمارستان دانشگاه منچستر جنوبی خاطر نشان کرد: از این تکنیک میتوان به عنوان روشی برای اندازه گیری اضطراب و افسردگی استفاده کرد. آنچه جالب توجه است این است که روش مزبور در واقع میتواند در شناسایی خلق بیمار بهتر از سوالات شفاهی عمل کند.

الف:
اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم
پ: پویایی برای پیوستن به خروش حیات
ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها
ث: ثبات برای ایستادن در برابر
بازدارنده ها
ج:
جسارت برای ادامه زیستن
چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در
گرداب اشتباه
ح: حق
شناسی برای تزکیه نفس
خ:
خودداری برای تمرین استقامت
د: دور
اندیشی برای تحول تاریخ
ذ: ذکر
گویی برای اخلاص عمل
ر:
رضایت مندی برای احساس شعف
ز:
زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها
ژ: ژرف
بینی برای شکافتن عمق درد ها
س:
سخاوت برای گشایش کارها
ش:
شایستگی برای لبریز شدن در اوج
ص:
صداقت برای بقای دوستی
ض:
ضمانت برای پایبندی به عهد
ط:
طاقت برای تحمل شکست
ظ:
ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف
ع:
عطوفت برای غنچه نشکفته باورها
غ:
غیرت برای بقای انسانیت
ف: فداکاری برای قلب های دردمند
ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های
دل
ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق
گ: گذشت برای پالایش احساس
ل: لیاقت برای تحقق امیدها
م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک
ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها
و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه
هستی
ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها
ی: یک رنگی برای گریز از تجربه
دردهای مشترک

یاد من باشد ...
یاد من باشد که فــردا دم صبح
به نسیم از سر مهــر سلامی بدهم
و به انگشــت نخی خواهم بست
که فراموش نگردد فــــــردا
با همه تلخی و نـــاکامی ها
زنـــدگی شیرین است!
و به شکرانه دیدار نسیم هر صبح
زنــدگی باید کرد ...

محققان دانشگاه کالیفرنیا معتقدند؛ مهربانی بسیار سریع گسترش پیدا میکند، فقط کافی است تعداد کمی از مردم این گونه رفتار کنند تا تعداد زیادتری را تحت تاثیر قرار دهند. این محققان معتقدند؛ روحیه بخشش در افرادی که آن را تجربه کردهاند باقی مانده و پایدار است. جیمز فلاولر از بخش علوم سیاسی مرکز ساندیکو در پژوهش سلامت جهانی میگوید: اگر چه ممکن است واقعیت این امر بیشتر یا کمتر از آن چه در آزمایشگاه به آن پی بردیم باشد ولی به طور کلی این مسئله بسیار جالب است که بدانیم لطف و مهربانی در افرادی که آنها را نمیشناسیم و تاکنون ندیدهایم، اشاعه پیدا میکند. محققان این تحقیق هنوز نمیدانند که چگونه بخشش و مهربانی در جامعه گسترش مییابد و صدها نفر را تحت تاثیر قرار میدهد.
کسانی که با اینترنت سر و کار دارند، بهخوبی با یکی از ابزارهای مرورگرها آشنایی دارند: Refresh. این واژه از ترکیب پیشوند re که در برخی از زبانهای اروپایی معنای «دوباره» دارد و fresh بهمعنای «تازه» ساخته شده است. واژه Fresh از فرش (frash) اوستایی ریشه میگیرد که آن هم بهمعنای تازه، نو و شاداب بهکار میرفته است و ترکیباتی مانند فرشکرت (فرشکرد) بهمعنای رستاخیز (روزی که مردگان از نو بهپا میخیزند) و فرشاوشیدر (برادر جاماسپ، وزیر گشتاسپ) از همین ریشه است.
یک واژه لاتینی دیگر نیز که همواره در جایجای پنجرهها، نرمافزارها و صفحات گوناگون دیده میشود، State و Status است. در زبان اوستایی، ریشه سته (sta) و ستت (stat) و مصدر ستاتن (statan) و ستاته (stata) معنای «ماندن، جایگاه، سرزمین و جایی که مردمان در آن میمانند» میدهد. این واژه در فارسی امروزی «ایستادن» و «ایستاده» خوانده میشود و واژههای «ستاد، ایست، استوار، استوان و ...» از آن ریشه گرفته است.
از این ریشه، در زبان انگلیسی واژگان Stadium (ورزشگاه و جای گردآمدن مردمان)، Staff (ستاد)، Stage (سکو، پهنه، جایگاه)، State(استان، دولت، کشور، جایگاه)، Static (ایستا، مانا)، Station (جایگاه، ایستگاه)، Statistics (آمار: دانش پردازش چیزهایی که در جایی هستند)، Statue (تندیس، جسم ایستا و بیجنبش)، Status (جایگاه، وضعیت، Stop (ایست) و انبوهی دیگر از واژگان پدید آمده است.
این واژه در زبان آلمانی نیز بهگونه Staat و Stadt (بخوانید: شتات) جای گرفته و در واژگان Staatlich (استان، ملی)، Staatsakt (رخداد کشوری، کار بزرگ)، Stabil (ایستا)، Stab (ستاد)، Stadrat (نماینده شهر، کنسولگر) و بسیاری دیگر از واژگان و نیز پیشوند و پسوند روستاها و شهرهای آلمانی و اتریشی جای گرفته است.
مناطق شگفتانگیز و بینظیری روی زمین وجود دارد که از دنیای «آلیس در سرزمین عجایب» نیز عجیبتر است. سفر به این مناطق نیازمند برنامهریزی پیچیدهای است، اما امروز با یک کلیک میتوانید از آنها بازدید کنید.
خطوط نازکا/ پرو
این خطوط عجیب و غریب بین سالهای 500 قبلاز میلاد و 500 میلادی در صحرا حکاکی شده و موجودات زندهای مثل پرندگان، حیوانات و مردی با ظاهری عجیب را نشان میدهند که به نام فضانورد شناخته میشود. فضانورد را میتوانید در این تصویر ببینید. اندازه این تصاویر در حدی است که تنها از آسمان به خوبی دیده میشوند. این مسئله باعث میشود که دیدار از این منطقه در پرو رمزآلود و قدری هم ترسناک باشد. کسی مطمئن نیست، اما گفته میشود که این خطوط برای آیینهای خاص ستارهشناسی استفاده میشوند. هواپیماهای کوچکی که از باند نزدیک صحرا بلند می شوند، تا نزدیکی این خطوط پرواز میکنند.
زمینهای گدازهای/ جزیره بزرگ واقع در هاوایی
کیلایی فعالترین آتشفشان دنیاست و با امواجی از گدازههای سرد شده اطرافش، پارک ملی آتشفشانها را تشکیل میدهد. بسته به شرایط، شما میتوانید با خودرو در این پارک رانندگی کنید و حتی مستقیم به طرف دهانه آتشفشان بروید. همچنین میتوانید با هلیکوپتر یا هواپیما این نمای بینظیر را از بالا تماشا کنید. در جنوب این جزیره هم میتوانید گدازههای سرخی که به دریا میریزند و زیر امواج خروشان، زمین تازه میسازند را بینید
معدن نمک کراکاو/ ویلیزکا در لهستان
این معدن نمک که در واقع یک موزه زیرزمینی است، دنیایی از دریاچههای زیرزمینی و سازههای وهمانگیز نمکی است: از مسیح پیامبر در تابلوی شام آخر گرفته تا کوتولهها و معبد خدای معدن. همچنین بازدیدکنندگان میتوانند در این معدن قلعه کارهای نمک را ببینند.
دریاچه عروس دریایی/ پالائو در جزایر میکرونزی
در حدود 13 میلیون عروس دریایی طلایی تپنده در این دریاچه زندگی میکنند که به دلیل عدم وجود شکارچی، قابلیت نیشزدن را از دست دادهاند. بنابراین اگر بتوانید به آرامی شنا کنید، میتوانید با یک لوله برای تنفس زیر آب در میان آنها شنا کنید. این عروسهای دریایی هر روز به دنبال حرکت خورشید از این سو به آن سوی دریاچه شنا میکنند.
بریس کانیون/ یوتا در ایالات متحده آمریکا
صخرههای نوک تیز به جا مانده از فرسایش، همراه با رنگهای بسیار زیبا، جلوه بینظیری به این منطقه دادهاند. این پارک کوچک ملی، تالارهایی از صخرههای پهناور هم دارد. همین طور کوههایی که تا 3هزار متر ارتفاع دارند و برای بالا رفتن خیلی عالی هستند. میتوانید در مورد این مکان بینظیر در وبسایتش بیتر بخوانید: www.nps.gov/ brca
صحرای غرق در گل/ ناماکوالند در آفریقای جنوبی
اگر بین ماههای آگوست و اکتبر/ مرداد و مهر به این منطقه سفر کنید، میتوانید انتظار داشته باشید که بیابانهای بی آب و علف را غرق در گلهای بهاری ببینید که مانند یک فرش براق سراسر صحرا را پوشاندهاند. دیدن چنین منظرهای البته به شرایط آب و هوایی بستگی دارد چون بارانهای زمستانی این فصل هستند که این دریای گل را به وجود میآورند.
غارهای وحشی و طبیعی/ کاپادوسیا در ترکیه
مجموعه این غارها در صخرههای عجیب و غریب، تنها غارهایی جذاب برای جلب توجه توریستها نیستند، بلکه شما با سفر به این منطقه میتوانید درون این غارها اقامت کنید. حتی برخی از این هتلهای غیرعادی در خاکسترهای نرم به جا مانده از آتشفشان ساخته شدهاند. به نظر متفاوت و جذاب میرسد نه؟
دره ماه/ صحرای آتاکاما در شیلی
این صحرای لمیزرع و غیرقابل زندگی، که منظرهای شبیه سطح کره ماه دارد، در تپههای دامنه کوههای آندرس واقع شده و پر از پدیدههای طبیعی است. در این صحرا میتوانید بلورهای نمک و چشمههای آب گرمی را ببینید که بخار از آنها بلند میشود.
جنگل سنگ/ شیلین واقع در یونن در کشور چین
ستونهای سنگی بلند در این جنگل، مارپیچی درست کردهاند که در خود میپیچید و به سمت شهر کونمینگ میرود. منتها در این جنگل، به جای درختان سر به فلک کشیده، سنگهای آهکی پیدا کردن مسیر را دشوار میسازد. این که ستونهای سنگی از درختان پوشیده شدهاند، میتواند نشان دهنده این باشد که این جنگل سنگی قبرستان یک جنگل سبز قدیمی است.
منبع : دنیای من
هفت ...
عدد 7 در بسیاری از مذاهب مقدس است. مثلازرتشت زمین را دارای 7 بخش میدانست؛ آرامگاهِ کوروش بزرگ 7 پله دارد...
عدد 7 در بسیاری از مذاهب مقدس است. مثلا زرتشت زمین را دارای 7 بخش میدانست؛
آرامگاهِ کوروش بزرگ 7 پله دارد؛
از تجزیه نور خورشید 7 رنگ حاصل میشود؛
دوره کودکی 7 سال طول میکشد؛
عجایبِ هفتگانه؛
7 آتشکده زرتشت: آذرنوش، آذرمهر، آذرآبادگان، آذرتشت، آذرخرداد…..؛
7 پله ومرامِ اعتقادی برای رسیدن به عرفان زرتشتی وجود دارند: کلاغ، میهمان، سرباز، شیر، پارسی، خورشید، پیر(پدر)، که شیر وخورشید نمادِ پرچمِ ایرانیان شد.
به روایتِی هفت سین، نشانه هفت دانه گیاهی است که میتوان با آن سبزه نوروز را تهیه کرد: جو، ماش، عدس، ارزن، لوبیا، نخود و...؛
در زمانهای پارسیانِ کهن، مردم از هر هفت دانه، سبزه میپروراندند -10 روز قبل از نوروز- و ظروفِ آنرا بر سر درِ خانههای خود میگذاشتند و هر کدام بیشتر و بهتر سبز میشد، نشانه پر ثمریِ آن محصول برای کاشت در آن سال بود- سنت-.
در عیسویت آمده که عیسی 7 خوراکِ پسندیده داشت- نمک، سرکه، نان؛تره، ماهی، روغن، عسل=انگبین
در انجیلِ یوهنا آمده است که یوهنا 7 روح، 7 خورشید، 7 چهره، 7 گوسفندِ 7 شاخ و 7 سر و7 چشم را همراه با 7 فرشته در خواب دید؛
ادونتیست و بعضی دیگر فرقه های مسیحیت، 7 ژانویه را تولد اصلیِ عیسی میدانند؛
در مسیحیت 7 نوع نیایش، 7 گناه، 7 توبه، 7 اندوه و 7 شادی وجود دارد؛
در اسلام در مراسمِ حج، 7 دور خانه کعبه را میچرخند؛
معلقاتِ سبعه، 7 بتِ اصلی بر سر درِ خانه کعبه بودند؛
قرآن 7 بخش دارد: وعد، وعید، وعض، قصص، امر به معروف، نهی از منکر، ادنیه؛
7 عضو در سجده در وقتِ نماز بر زمین است؛
برای پاکیزه شدن اشاره به 7 بار آب کشیدن شده؛
اولین سوره قرآن 7 آیه دارد؛
اصحاب کهف 7 تن بودند؛
در بهشت 7 چشمه ونهر و در دوزخ 7 طبقه"عشکوب" است
که آخرینِ آن اسفل السافلین است؛
در قرآن آسمان را دارای 7 طبقه میداند؛برای مردگان شبِ هفت میگیرند...
و نهایتا اینکه در قرآن 7 بار سلام آمده: سلام به نوح، به ابراهیم، به موسی،
به هارون، به یاسین، به خالدین، به الحی فجر؛